بازدید امروز : 102
بازدید دیروز : 392
معرفت به امام را می گویند یعنی اینکه قبول داشته باشی که امام بر حق و واجب الطاعه است، خب من که این موارد را قبول دارم یعنی به معرفت رسیده ام؟ این قضیه معرفت حسابی ذهنم را درگیر کرده است؟
پاسخ پرسش شما دوست عزیز را در یک مقدمه و سه عنوان پی میگیریم:
شناخت امام، زمینه ساز اعتقاد و ایمان و در نتیجه عمل و تعهّد است. چه زیبا فرموده است امیر بیان حضرت على«ع» که: « انّ قیمة کلّ امرىء و قدرهُ معرفتُه»(بحار الانوار،2/ 184)«ارزش و منزلت هر کسى (به اندازه) معرفت او است»»
در قرآن و احادیث، شناخت امام و اعتقاد به او، از اهمیتى ویژه برخوردار بوده و امرى واجب براى هر شخص مؤمن و متدین دانسته شده است و شناخت امام، پیوندى ناگسستنى با معرفت خدا و پیامبر دارد و زمینهساز بینش عمیق در دین و منش درست و پسندیده در زندگى است. «امام»، پیشوا، راهنما و راهبر انسانها به سوى تکامل و تعالى و حجّت و خلیفه خدا بر روى زمین است. «امام»، انسان کامل، برگزیده خالق، معصوم و پاکسرشت و واسطه فیض الهى است و مقامى بس والا در میان آفریدههاى خداوند دارد. «امام» طریق وصول به «حقیقت» و مبیّن و مفسّر «شریعت» است و... همان گونه که اطاعت و تبعیت از امام و دوستى او، بایسته و واجب است، شناخت شخصیت و ویژگىهاى او نیز ضرورى است. در روایات و نصوص معتبر دینى نیز، سفارش خاصى به شناخت «امام» شده است..
در یکى از روایات مشهور شیعه و سنّى از پیامبر اکرم«ص» آمده است:
«هر کسى بمیرد در حالى که امام زمان خود را نشناخته باشد، به مرگ جاهلى مرده است»(همان،1/171) و امام صادق«ع» این جاهلیت را چنین معرفى مىکند: «جاهلیت کفر و نفاق»(کافی1/377)
اهمیت شناخت امام :
1.شرط اسلام واقعی:
معرفت امام عصر، شرط اسلام است و اگر کسى بدون شناخت امام از دنیا برود، گویا از اسلام واقعى و اصیل بىبهره بوده است. پس شناخت امام زمان، آنگاه مىتواند انسان را از مرگ جاهلى دور کند که بتواند به دستورات او پاینده بوده و از ارشادات و هدایتهاى او بهرهمند شود.
2. رسیدن به هدایت واقعى
شناخت امام عصر«ع»، چراغ هدایت و رمز دیندارى است و نتیجه آن، دستیابى به صراط مستقیم، خداشناسى، حقشناسى و راه کمال و سعادت است. یکى از دعاهاى مهم در عصر غیبت، این دعا است که مى فرماید: «اللهم عرفنی نفسک، فانک ان لم تعرفنی نفسک لم اعرف نبیک، اللّهُم عرِّفنى رَسولک فانّک اِن لم تُعرِّفنى رسولک لم اَعرف حجّتکَ ؛ اللّهُم عَرِّفنى حجّتِک فانّک اِن لم تُعرِّفنى حُجّتک ضللتُ عن دینى»(کمال الدین،2/343)»
؛ «خداوندا! خود را به من بشناسان که اگر خودت را به من نشناسانى، پیامبرت را نخواهم شناخت. خداوندا! رسولت را به من بشناسان که اگر رسول خود را، به من نشناسانى، حجّتت را نخواهم شناخت. خداوندا! حجّت خودت را به من بشناسان که اگر حجّتت را به من نشناسانى، از دین خود گمراه خواهم شد.»
3. رسیدن به ثواب یارى او
بر اساس بعضى از روایات، شناخت امام زمان عج و باور قلبى به او، باعث نزدیکى هر چه بیشتر انسان به او مىشود. اگر با این معرفت از دنیا برود، از پاداشهاى بیشمارى برخوردار خواهد شد که یکى از آنها به طور مثال در عصر ما، درک ثواب یارى امام عصر«ع» در زمان ظهور است ؛ یعنى، چنین شخصى، همچون کسى است که در لشکر آن حضرت بوده و یا زیر پرچم او نشسته است(کافی،1/37)
راه های حصول معرفت به امام علیه السلام:
از آنجا که امام الگوى عملى براى انسانها است، شناخت نیز باید به ابعاد فکرى، عملى و روحى امام نیز ناظر باشد. اما این شناخت از سه راه - که مکمل یکدیگر مىباشند - حاصل مىشود
یکم. مطالعه تاریخ زندگانى آنان؛ مطالعه سرگذشت و سیره آنان؛ خصوصاً در باب فضایل، مناقب و خصوصیات آنان - از قبیل: شجاعت، مردانگى، ایثار، تواضع، صبر، فرزانگى و... - انسان را متوجه مقام والاى آن بزرگواران مىکند و جذبه و کشش خاصى نسبت به آن فرزانگان در روح انسان، حاکم مىشود.
دوم. مطالعه و تفکّر در سخنان ایشان؛ اسلام تفکر را موجب بصیرت ( الحیاة، ج 1، ص 8، ح3)، دعوت کننده به عمل نیک ( همان، ح 9)، پدید آورنده نور ( همان، ص 49، ح 18)، نشانه حیات و زنده بودن قلب بصیر مىداند( همان، ص 48، ح 5). مطالعه و تفکّر در آثار فکرى امامان، هر چند کار مشکلى به نظر مىرسد؛ ولى بسیار سودمند است. این امر علاوه بر آن که باعث شناخت شخصیت آن بزرگواران و ایجاد محبت آنان در دل مىشود؛ سرمایه بزرگى براى روح بشر به شمار مىرود. همان طور که فراگیرى فصول یک کتاب، باید با تحقیق و دقت کامل و رجوع به استاد و... قرین باشد؛ مطالعه و اندیشه و تفکر در آثار ائمه(ع) نیز، باید با استفاده از استادان فن و مراجعه به کتابهایى که در شرح سخنان آنان به رشته تحریر درآمده، همراه باشد.
سوم. شناخت خدا: اگر ما خداوند و صفات و اسماى او را به طور حقیقى بشناسیم، مىتوانیم انسانهاى کامل راستین (امامان) را نیز بشناسیم؛ زیرا آنان آینه تمامنماى صفات جمال و جلال حضرت حقاند و در تسمیه به اسماى الهى، از تمامى موجودات عالم امکان برترند. بر این اساس، با شناخت خدا و صفات او، مىتوانیم به اوصاف و ویژگىهاى امامان نیز واقف گردیم. شاید دعایى که سفارش شده در زمان غیبت بعد از نماز زیاد خوانده شود، ناظر به همین حقیقت باشد: «اللهم عرفنى نفسک فانک ان لم تعرفنى نفسک لم اعرف رسولک اللهم عرفنى رسولک فانک ان لم تعرفنى رسولک لم اعرف حجتک اللهم عرفنى حجتک فانک ان لم تعرفنى حجتک ضللت عن دینى»
مراتب معرفت امام علیه السلام:
ـ امّا معرفت امام در درجه نخست آن است که انسان بداند چه کسی حقّ امامت دارد و چه کسی حقّ امامت ندارد. براهین عقلی بر آنند که امام به عنوان جانشین پیامبر ، حتماً باید معصوم باشد. لذا با حضور معصوم حاکمیت بر امّت به هیچ کس نمی رسد. در درجه بعد انسان باید مصداق امام معصوم را بیابد و این دو راه دارد. یا چنین کسی باید دارای معجزه باشد ؛ یا باید توسّط پیامبر، امام قبل از خود تعیین گردد. پس از این مرحله و شناخت مصداق امام ، انسان باید به کسب اطّلاعات تاریخی مبسوط در باره ی آن امام مبادرت ورزد. بعد از این مرحله نوبت می رسد به شناخت معارف صادره از امام که این امر نیز با مطالعه آثار به جا مانده از امام محقّق می شود. و درجه آخر شناخت امام ، معرفت نوری اوست ؛ که عبارت باشد از معرفت باطنی. خود این معرفت نیز دارای دو مرحله است: مرحله شناخت مفهومی و مرحله شناخت شهودی ؛ که اوّلی از راه علم حکمت و عرفان نظری و کلام خود معصوم حاصل می گردد ؛ و دومی با عمل به فرامین الهی و تزکیه ی نفس به دست می آید.
سخنی افزون در باب معرفت نوری امام علیه السلام:
معرفت نوری اهل بیت (ع) که خود دارای مراتبی است ، بر دو رکن استوار می باشد ؛ یک رکن مربوط می شود به شخص ادراک کننده و رکن دیگر مربوط می شود به وجود اهل بیت (ع):
الف ـ معرفت در هر درک کننده ای دارای دو قسم می باشد ؛ معرفت ذهنی و مفهومی و معرفت باطنی و حضوری . در معرفت مفهومی انسان با خودِ وجود خارجی معلوم مواجه نیست بلکه وجود خارجی را با حدّ و حدود مفهومی آن می شناسد. لذا چنین معرفتی ، اگر چه نسبت به جهل ، نور می باشد ، ولی چون از پس حجاب و پرده ی مفهوم می باشد ، معرفت ظلمانی قلمداد داد می شود. امّا در معرفت حضوری ، روح انسان با وجود خارجی معلوم اتّحاد یافته آن را بی واسطه می شناسد. لذا در چنین معرفتی ، پرده و حجاب مفهوم و ذهن در کار نیست. از اینرو معرفت حضوری را معرفت نوری نیز می نامند. نبی اکرم (ص) فرمودند: « العلم نور یقذفه اللَّه فی قلب من یشاء ـــ علم نوری است که خداوند متعال در قلب هر کس که اراده نماید می اندازد. » (مصباحالشریعة ، ص 16 ) ؛ البته هر دو قسم علم نور بوده ، روشنگرند ؛ لکن علم مفهومی نسبت به جهل نور بوده ، نور در مرتبه ی ذهن است ، امّا علم حضوری و باطنی ، نور است نسبت به علم مفهومی ؛ و جایگاه آن قلب است که مرتبه ای از مراتب روح انسان می باشد. پس آنچه در حدیث مذکور به آن اشاره شده علم حضوری می باشد ؛ چون سخن از قلب رفته است..
حاصل کلام اینکه معرفت اهل بیت (ع) با نورانیت ، معرفت حضوری است نه معرفت مفهومی صرف. البته شکّی نیست که معرفت حصولی و مفهومی به فضائل وجودی اهل بیت (ع) ، هم لازم و ضروری است هم نورانیت دارد ؛ و هر چه عمیقتر و برهانی تر باشد ، نورانیت بیشتری دارد. لکن این مقدار معرفت ، تضمین کننده ی قطعی سعادت نمی باشد. چرا که معرفت مفهومی اوّلاً همواره در معرض شبهه است و ثانیاً لزوماً انسان را به سمت عمل سوق نمی دهد..
ب ـ رکن دوم معرفت نوری اهل بیت (ع) مربوط می شود به وجود نوری خود آن بزرگواران. به این معنی که وجود نوری انسان کامل دارای مراتبی است ، که هر مرتبه از آن نورانیت خاصّ خود را دارد ؛ و مرتبه نسبت به مرتبه ی پایین تر خود ، نور و نسبت به مرتبه ی بالاتر از خود ، حجاب نوری محسوب می گردد، که به صورت مختصر به توضیح این مراتب می پردازیم:
پایین ترین مرتبه ی وجودی انسان کامل بدن شریف اوست که معرفت آن چه از راه حسّ و چه از راه گزارشات تاریخی ، هم برای مومنان ممکن است هم برای کفّار. لذا کاری از این معرفت ساخته نیست. مرتبه ی بالاتر وجود او مرتبه ی فعلی و وصفی اوست ؛ که از راه توجّه به گفتار و کردار آن بزرگواران قابل درک می باشد. در این مرتبه از معرفت اهل بیت (ع) ، انسان با فضائل اهل بیت (ع) آشنا می شود. این مرتبه را آنچنان که شایسته است تنها مومنان درک می کنند و غیر مومنان به خاطر غرق شدن در محسوسات، از صفات و افعال انسان کامل جز ظواهر بشری چیزی نمی بینند؛ لذا می گویند: « ما هذا إِلاَّ بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یَأْکُلُ مِمَّا تَأْکُلُونَ مِنْهُ وَ یَشْرَبُ مِمَّا تَشْرَبُونَ. این شخص نیست مگر بشرى چون شما ؛ از آنچه مىخورید مىخورد و از آنچه مىنوشید مىنوشد. » (المؤمنون:33)
این مرتبه با درجاتی که دارد ، همان معرفت مفهومی اهل بیت (ع) می باشد که در حدّ خود نورانیت دارد و اگر همراه با پذیرش باشد ، انسان را از ظلمت کفر و شرک و نفاق خارج می کند مرتبه ی بالاتر از این مرتبه ، شناخت وجود ملکوتی و نوری انسان کامل از راه معرفت مفهومی است ؛ که نورانیت آن افزونتر می باشد ؛ ولی باز کافی برای سعادت قطعی نیست. نیل به این مرتبه ، در سطوح بالای آن مخصوص حکما است ولی مراتبی از آن را مومنان دیگر نیز در می یابند. ما فوق این مرتبه ، شناخت وجود جبروتی اهل بیت (ع) ، از راه مفهوم می باشد که هر کس به مقدار آشنایی اش با حکمت آن را می شناسد. ما فوق این مرتبه شناخت جنبه ی وجه اللّهی انسان کامل است باز به یاری مفهوم. در این مرتبه ، انسان کامل به عنوان مظهر تامّ اسماء فعلیه ی خدا و به عنوان خلیفة الله شناخته می شود. چنین معرفتی ، اگر چه مفهومی است ، ولی برای غیر حکما دست نمی دهد. ما فوق این مرتبه ، شناخت مفهومی انسان کامل در مرتبه ی اسماء ذاتیه است که به معنی حقیقی کلمه ، تنها برای آشنایان با عرفان نظری ممکن است..
همه ی این مراتب که گفته شد ، اگر از راه مفهوم و علم حصولی به دست آیند ، اگر چه نورانیت دارند ، ولی به معنای خاصّ کلمه ، معرفت نوری اهل بیت (ع) محسوب نمی شود. امّا اگر همین مراتب ، نه از راه مفهوم ، بلکه از راه علم حضوری و ترقّی ادراک کننده در مرتب هستی باشد ، معرفت نوری اهل بیت (ع) خواهد بود. به این معنی که شخص ادراک کننده ، خود مراتب ملکوت و جبروت و مافوق آن را با سیر و سلوک عرفانی طی نموده و در هر مرتبه از این سیر باطنی ، با وجود نوری انسان کامل در همان مرتبه ، متّحد گشته از این راه او را می شناسد. و چون چنین شناختی عین وجود خود شخص می شود ، زوال آن به آسانی ممکن نیست. اوج چنین معرفتی آنجا برای عارف رخ می دهد که عارف به احدیت ذات خویش نائل گشته فانی فی الله و باقی بالله گردد. در این مرتبه او مقام احدیت انسان کامل را در حدّ احدیت خودش ادراک می کند و این معرفت عین معرفت احدیت خداوند متعال می باشد ؛ چرا که انسان کامل ، مظهر تامّ اسم الاحد است.
تمام مراتب معرفت حضوری شخص ، نسبت به انسان کامل ، معرفت نوری اهل بیت (ع) است ؛ امّا هر مرتبه ی پایین نسبت به مرتبه بالا حجاب محسوب می شود ؛ امّا فوق مرتبه ی احدیت مرتبه ای نیست. لذا آن مرتبه نور محض می باشد و معرفت نوری اهل بیت (ع) به معنای حقیقی کلمه سزاوار این مرتبه می باشد. البته مافوق این مرتبه نیز کنه ذات خداوند متعال است که معرفت یافتن به آن برای احدی ممکن نیست. لذا احدیت خاتم الانبیاء (ص) حجاب کنه ذات محسوب می شود. امام صادق (ع) فرمودند: « بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى خدا با ما عبادت شود و با شناخته گردد و با ما یگانه دانسته شود و محمّد حجاب خدای تبارک و تعالی است.» (الکافی ، ج1 ،ص 145 )
جابر بن عبد اللَّه در تفسیر آیه:« کُنْتُمْ خَیْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ » نقل کرده که پیامبر اکرم (ص) فرمودند: اوّل چیزى که خداوند آفرید نور من بود که از نور خود به وجود آورد و از جلال و عظمت خویش جدا کرد. شروع به طواف قدرت نمود تا در هشتاد هزار سال به جلال عظمت رسید در این موقع براى تعظیم خدا به سجده شد ؛ از آن نور ، نور علی جدا گردید. نور من محیط بر عظمت بود و نور علی محیط بر قدرت. آنگاه خدا عرش و لوح و خورشید و نور روز و نور چشمها و عقل و معرفت و دیدههاى مردم و گوشها و دلهاى آنها را از نور من آفرید و نور من از نور او جدا شده بود. ماییم اوّلین و آخرین و سبقت گیرندگان و تسبیح کنندگان و ماییم شافعین و ما کلمة اللَّه و برگزیدگان او و دوستانش و ماییم وجه اللَّه و جنب اللَّه (همسایگان خدا ) و دست راست خدا و ماییم امناء اللَّه و ماییم خزانه داران وحى خدا و ماییم خادمان غیب خدا و ماییم معدن تنزیل و معنى تأویل و جبرئیل در خانههاى ما فرود مىآید و ما جایگاه قدس خدا و چراغهاى حکمت و کلیدهاى رحمت و سرچشمههاى نعمت و شرف امّت و پیشوایان برجسته و نوامیس عصر و دانشمندان روزگار و سرور بندگان و زمامدار جهان و فرمانبردار و ولایتمدار و پشت و پناه آنها و ساقى و حافظ و راه نجات براى آنهاییم . ماییم راه و سلسبیل و ماییم راه پایدار و طریق مستقیم. هر که به ما ایمان آورد به خدا ایمان آورده و هر که انکار ما را کند انکار خدا را کرده و کسى که در باره ی ما شک کند به خدا شک کرده کسى که عارف به ما باشد عرفان به خدا دارد و هر که به ما پشت کند به خدا پشت کرده و مطیع ما مطیع خداست ؛ ما وسیله به سوى خداییم و رساننده به رضوان اوییم عصمت و خلافت و هدایت متعلق به ماست. نبوت و امامت و ولایت در میان ماست. ما معدن حکمت و دروازه ی رحمت و درخت عصمت و کلمه ی تقوى و مثل اعلى و حجّت عظمی و دستگیره ی محکم می باشیم که هر کس به آن چنگ زند نجات مىیابد. (بحارالأنوار ، ج25 ،ص21
ابو حمزه ثمالى از حضرت باقر علیه السّلام نقل می کند که فرمودند: خداوند یکتا بود در وحدانیت خویش ؛ آنگاه تکلّم نمود به کلمهاى که نورى شد ؛ از آن نور ، محمّد و علی و عترتش را آفرید. بعد تکلّم نمود به کلمه ی دیگرى ، که به صورت روحى درآمد ؛ آن روح را در نور قرار داد و ساکن بدنهاى ما گردانید به همین جهت ما روح اللَّه و کلمه ی او هستیم. به وسیله ی ما از خلق خود در حجاب فرا گرفت پیوسته . پس در سایه ی عرش سبز و خرّم مشغول به تسبیح و تقدیس بودیم آن زمان که نه خورشید و نه ماه بود و نه چشمى که به هم زده شود. سپس شیعیان ما را آفرید و شیعه را به این نام نامیدهاند چون از شعاع نور ما آفریده شدهاند.) (بحار الأنوار ، ج25 ،ص24
در این روایت تمام انبیاء و اوصیاء و جمیع ملائک و تمام اهل بهشت در تمام زمانها ، جزء شیعیان اهل بیت (ع) شمرده شده اند
از این گونه روایات به خوبی معلوم می شود که مراد از مقام نوری اهل بیت (ع) کدام مرتبه از وجود است. البته درک حقیقت این گونه روایات ، حتّی در حدّ مفهومی کاری است مشکل که دهها سال صرف عمر می طلبد ، کجا رسد درک حضوری آنها که به قول برخی اهل معرفت ، جان کندن می خواهد. یعنی باید از خود طبیعی به در آمد تا حقیقت نوری اهل بیت را مشاهده نموده چون سلمان فارسی به مقام « سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلَ الْبَیْتِ » رسید.
نتیجه گیری:
اگر انسان بتواند به تمام مراتب معرفت دست یابد بی تردید از اهل نجات می باشد و ذکر این نکته نیز ضروری است که اوامر و نواهی الهی در درجه اول سیر و سلوک قرار دارد و تا این مرحله طی نشود سیر و سلوک و در نتیجه مراتب معرفت امام کامل نخواهد بود.
لیست کل یادداشت های این وبلاگ
لینک دوستان
لوگوی دوستان
پیوندهای مفید
فهرست موضوعی یادداشت ها
موضوعات ساختاری وبلاگ
مشترک شوید